{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

تا تو از در درنیایی از دلم غم کی شود

یکی یه جا نوشته بود امید چیز کثیفیه، خونه خراب می کنه آدمو. من اما اگر به همین چیز کثیف بند نبودم این روزها نمی تونستم این همه خلوت و سکوت کشدار رو تحمل کنم.

سال جدید شد. یک سال دیگه هم رفت و آرزوهاش رو هل داد تو بغل سال جدید تا بلکم اون بتونه یه کاری کنه. نمی تونم فکر نکنم به اینکه چقدر زندگی توی شهر کوچیک آرزوهات رو، هدف هات رو و خودت رو کوچک می کنه. تنزل می کنی به موجودی که چنگ می کشه به در و دیوار که فرار کنه. هدفت میشه توی شهر بزرگ تر زندگی کردن. بعد تنها که میشی با خودت به کوچیکیِ خودت و هدفت می خندی. به این کثافتی که توشی و تازه بهتر از کثافتیه که ازش فرار کردی می خندی. به دنیا، به همه اتفاقات، به خودت و به خدا می خندی. از حرص و عصبیت.

هیچ نظری موجود نیست: