{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

You sweet eastern

نشستیم روبروی هم و داریم حرف می زنیم. گیلاس سوم شراب رو نگاه می کنم و از اون گوشه یواشکی به ساعتم. چهار ساعت! دلم یه جور خوبی میشه. چند وقت بود یه نفر رو که بشه باهاش حرف زد ندیده بودم. وسط همون حرف تند ها حساب می کنم می بینم از وقتی که اومدم. بیرون برف می باره و این داخل گرمه و شراب شیرین و همنشین خوش صحبت. سوار تاکسی که می خواستم بشم بغلم کرد و صاف تو چشمام نگاه کرد. بوسیدم، بوسیدمش.

*****

دیده بودمش چند بار تو این دو سال. شنیدم که اومده دی سی دنبال کار. قرار شد با هم ناهاری بخوریم. حرف زدیم و راه رفتیم و راه رفتیم و راه رفتیم. برف شروع کرد و سرما زیاد شد. قرار شد شراب بخریم بریم هتل برای ادامه حرف. نشسته بودیم لب تخت و تند تند حرف می زدیم. چرخید سمتم، بوسیدم، بوسیدمش.

*****

سفر خوبی بود. هنوز جایی اون بیرون زندگی در جریانه و آدم های دوست داشتنی دور هم. من اما اینجا تنهایم.

هیچ نظری موجود نیست: