{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

موقتی

از همه چیزهای موقتی خسته م. از این خونه موقتی که معلوم نیست تا کی توش هستم، از اینکه نمی دونم چیزی براش بخرک یا نه، از همسایه های موقتی، از دوست ها، از آدرس محل سکونت و از هزار تا چیز موقتی دیگه خسته م. از این که بیشتر ادم هایی که می بینیشون رو می دونی ممکنه دیگه هیچوقت نبینی، از این که رابطه ها رو باید قطع کنی زود چون از همدیگه خوشتون اومده و هر دو موقتین و درد داره جدایی آینده، از اینکه همه این قطع کردن ها چند باره و چند باره تکرار میشن خسته م. از این که از شش ماه دیگه م خبر ندارم، از بی برنامه گی، از منتظر بودن تا چه پیش آید، از تنهایی، از آویزونی.... از زنده بودنم خسته م.

هیچ نظری موجود نیست: