{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

و چرا گاهی معاشرت با گارگران بهتر می باشد!

نمای ساختمون جلوی دانشکده رو دارن تعمیر می کنن. صبح ها که هنوز برای من زود و سرده و غر دارم، لیوان چای به دست از کنارشون رد میشم. خیلی وقته که کارشون رو شروع کردن وهمیشه رادیوشون روشنه و روی ایستگاه موسیقی. اینگار نه اینگار که وسط دانشگاهه. میگن و می خندن و چوب ها رو جابجا می کنن. گاهی سلام و سوت و لبخندی هم نصیب من میشه. دوبار که رد میشدم دیدم یکیشون قر هم میده گاهی با آهنگ. سر صبح همچین خوشی رو آوار می کنن رو سر آدم که پهنای صورت کم میاد برا لبخند.

هیچ نظری موجود نیست: