{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

شکمویی که منم

آخرِ سر من یه روز از دست این شبکه “Food” و “travel” میمیرم. اهل تلوزیون که نیستم، مجبور که باشم چیزی ببینم برای فرار از تنهایی و سکوت و این چیزا یکی از این دو تا رو انتخاب می کنم. بعد اونجوری که غذا می پزن و نشون میدن آدم دلش می خواد بالش زیر سرش رو گاز بگیره. بعد یه مرده هست راه میفته تو ایالت های مختلف رستوران هایی که معروفن واسه یه غذای خاص رو انتخاب می کنه. از سیر تا پیاز پختنش رو نشون میدن بعد درست که شد مرده همچین شروع می کنه با به به و چه چه خوردن که دنیا تموم میشه واسه آدم. منم که شکمو و غذا دوست، هفته ای چهار روز هم یه جور غذا که پختم می خورم از بس که فراخم، بعد خب معلومه روحیه م خراب میشه اینا رو می بینم. چه شب ها که من با سر و صدای شکم و دهن آب افتاده رفتم تو تخت. نصف شب که نمیشه غذا خورد بس که تا صبح باید پشتک بزنم تو رختخواب بعدش. سر جمع هم بگیری اینا که نشون میدن ده بیست جور غذا نیست ها بس که تنوع ندارن اینجا. اما لاکردار هر دفعه هم حال آدم خراب میشه. الان شنبه شبی کلی روحیه م بد شده از دست این ساندویچ های استیکی که داره نشون میدن. خدا رحم کرده من فقط چاق نمیشم با این غذا دوستیم. والا.

هیچ نظری موجود نیست: