{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ بهمن ۲۴, شنبه

loser

راست میگی. ماها loser ایم همگی. وقتی تو این سن و سال پاشی بیای یه جای دیگه از صفر شروع کنی، کیف و کتاب بزنی زیر بغلت و نگران امتحان و مشق شب باشی. با مینیمم پول زندگی کنی و حسرت هزار تا چیز به دلت باشه اونم بعد از اونهمه سال کار کردن تو ایران و درامد خوب داشتن و مسافرت و تفریح و ولخرجی. وقتی نتونی برای دو سال بعدت برنامه ریزی کنی چون معلوم نیست بتونی کار بگیری و اینجا بمونی، اونم تویی که یه عمر برنامه و پیش بینی و این چیزا داشتی برای خودت. وقتی با این ویزای یکبار ورود مسخره زندانی شده باشی و ندونی کی می تونی عزیزات رو ببینی، وقتی ندونی دفعه بعد کی می تونی بری بقیه دنیا رو ببینی قبل اینکه بمیری، وقتی هزار تا چیز دیگه رو که یه عمری می دونستی و مطمئن بودی بهشون حالا ندونی یا شک کنی معلومه احساس بیچارگی می کنی. اصلا بیچاره و loser هستیم شاخ و دم که نداره. به قول نمی دونم کی همه بدبختی ما اینه که از کمر آیزنهاور نیفتادیم. راست میگی پسر.

هیچ نظری موجود نیست: