صدای قل قل کتری در اومده بود حسابی. قوری رو خالی کردم تو سینک و در کابینت رو باز کردم که چایی دم کنم. گوشه بالایی چشمم خورد به یه بسته چایی زعفرونی. گفتم خب بذار امشب رو جور دیگه ای باشم، تنوع و این مزخرفات. بسته چای رو که برداشتم کنارش یه کیسه نبات هم بود. الان نشستم رو مبل و پاهام رو دراز کردم رو میز. شجریان داره از غم عشقت ای صنم میخونه و منم بوی زعفرون رو به دماغم می کشم و عیشی دارم برای خودم. اوهوم.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر