{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

نیم روزی در آزمایشگاه

نشستم اینجا تو آزمایشگاه و دارم یه آزمایش مزخرف انجام میدم. باید هر ده دقیقه یادداشت بردارم. هر تست 170 دقیقه طول میکشه و من باید حداقل اگر همه چیز درست باشه روی ده تا نمونه تست انجام بدم. حال و روزم رو دیگه خودتون ببینین چطوره. تو این شرایط مابینِ این ده دقیقه ها بهترین کاری که میشه کرد وب گردیه. خوندن و دیدن و فکر کردن. همه وبلاگهای آپ دیت شده رو تو گودر خوندم. چرا بعضی ها اینقدر دیر به دیر آپ دیت می کنن آخه. آدم نگران میشه این روزها که نکنه بلایی سرشون اومده باشه.
با سه نفر چت کردم. دو نفر خارج از کشور و یکی داخل کشور. شکرِ خدا حال همه بد بود. واسه کی حال و حوصله مونده که برای اینا مونده باشه.
طبقِ معمولِ این روزها دلم گرفته. مقادیر قابل توجهی عکس نگاه می کنم. نوستالژی می گیرم و غصه می خورم که چه چیزهایی رو ندارم الان دیگه. که چقدر دلم برای یه سری جزئیاتِ ریز زندگی تو ایران تنگ شده. مثل بوی مامانم. مثل اس ام اس یا زنگ های سر ظهرش به سرکارم که برای فردا نهار چی میخوام. دو یا سه تا انتخاب داشتم معمولا.
برای دوستم نهار میبرم تو آفیسش که سرش شلوغه. مثلا که مهربونم خیلی. حوصله نداره. گریه می کنیم 5 دقیقه با هم و بعد بر می گردم سر کارم.
بارون و رعد و برق هم که به سلامتی به راهه. خدا شب رو بخیر کنه بتونم بخوابم.
اینم یه نصفه روزی از زندگی من بود دیگه!

هیچ نظری موجود نیست: