{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

A Journey Without You

دوستم پسرِ معمولیِ خیلی خوبیه. وقتی میگم معمولی یعنی مختصات معمولی رو که ما به آقایون نسبت میدیم داره. بی خیال، فراموشکار، کمی سنگدل، شلخته و خلاصه همین حرفها. اما دوست خوبیه و وقتایی که لازمش داری بطور قطع کمکت می کنه. سعی می کنه تا اونجایی که میتونه شنونده خوبی باشه موقع هایی که غمگینی. تقریبا نزدیک ترین دوستِ منه اینجا.
این دوستم عاشقِ دختری بوده تو کشورش، پارسال بخاطرش میره اونجا اما جور نمیشه قضیه و بر میگرده. اینجا گاهی یادش میفته و دپرس میشه. چند روز پیش با هم داشتیم صحبت می کردیم. رسید به اینجا که وقتهایی که من اینطور حس ها رو دارم با کی حرف میزنم. گفتم من می نویسم تو هم می تونی همین کار رو بکنی. گفت که من نمی تونم و مسخره ست و دخترانه و این حرفها. دیروز اما دیدم این شعر رو تو فیس بوک نوشته. بنظرم خیلی لطیف و قشنگ اومد، مخصوصا برای پسری از این جنس که من می شناسم. گفتم بنویسمش اینجا جهت رکورد.
*****
Food has no taste
And the water is bitter
The air around me stinks
And the atmosphere is no better
The chair is squeaking
And my office is a mess
It’s not the life that I’m missing
It’s you that I miss
I might crack a smile
And fake fine for a while
But the thousands of miles
Is really vile
Say one word and I’ll be there
PhD job I really don’t care
To see your face is why I live
To kiss your hand oh what I would give
But this is a dream that will not come true
Because you don’t and I miss you
So for now a message or a phone call would do
To keep me going on a journey without you

هیچ نظری موجود نیست: