{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

گودر

دیروز تو گودر این " پست" رو شر کرده بودم برای دوستم هدیه. در جواب این کامنت رو نوشته:
ای ……..، نه اینکه اصن کله پا نیستم این روز ها، نه اینکه همه تلاشم می کنم که وایستم ، متعادل باشم نه اینکه..اما تو با این پست شر کردن و کامنتت، من تلقی می اندازی تو اون روز ها لعنتی، دلم برای تو و وحید و اون خونه یه ذره شده، دلم برای تیکه های کوبنده وحید و هر هر کردن های تو و احساس اینکه ما الان مرکز دنیاییم تنگ شده می فهمی از اون تنگ هایی که می دونی دیگه تکرار نمیشه دیگه هیچ وقت من و تو وحید با هم هر هر نخواهیم کرد و دیگه هیچ وقت نمی شینیم که مشکلات بشریت و کوفت که آخرش می رسیدیم به ترشیدگی ما رو حل کنیم.....و حالا زار زدن ایم میآید دیوانه، نه اینکه اصن آمادگیش را ندارم
همین!

هیچ نظری موجود نیست: