{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

تفاوت

یه سری چیزها ریشه تو فرهنگ و تاریخ داره. مثلا مهمونی های ما پایه اش حرف زدنه. یعنی چه شام رفته باشی خونه خاله ت یا پارتی خونه دوستت، غذا و رقص و عرق خوری که تموم شد باز آخرش همه میشینیم به حرف زدن. حالا هر چی پیش بیاد. بحث سیاسی یا غیبت خاله زنگی یا هرچی. کلا مهمونی های ما مبناش حرف زدنه.
حالا اینور که میای مثلا آمریکایی ها زیاد حرف نمی زنن، بازی می کنن بیشتر تو مهمونی ها یا حرف هم اگه باشه در حد لزوم. بحثی نمیشه در هیچ موردی عموما، موارد خاص هم هست که بحث پیش میاد خصوصا اینجا در مورد مذهب زیاد حرف می زنن. اما کلا تو مهمونی هم هرکی سرش به کار خودشه. گاهی آدم با خودش میگه پس اصلا چرا دور هم جمع میشن اینا؟
اما من عاشق مهمونی های "لاتین" ها هستم. اینقدر این جماعت آمریکای جنوبی شاد و سرخوش و پرانرژی اند که روحت شاد میشه.
مهمونی هاشون پر از خنده و مشروب و رقص و موزیکه. همه با هم می رقصن و می خورن و شادن. اینقدر راحت با همه چیز برخورد می کنن که آدم یه جوریش میشه. مثلا اگه ازت خوششون بیاد صغری و کبری نمی چینن. مستقیم میااد میگه ببین من ازت خوشم اومده با من میای بیرون یا نه؟ آره یا نه تو هم تو ادامه داستان تاثیری نداره. باز دفعه بعد که دیدت بغلت می کنه و گونه ت رو میبوسه و باهات میرقصه اینگار نه اینگار که چیزی بوده. یعنی وقتی می گم هیچی یعنی هیچی ها.
بعد من همش اینو مقایسه می کنم با رابطه هامون تو ایران و حرص می خورم از اون همه قاعده و قانونِ دست و پاگیری که داریم. که اگه مثلا تو همچین موردی دوباره طرف باهات حرف بزنه منِ دختر می گم گیر داده و پسرِ فکر می کنه سنگ رو یخ شده و الخ.
بعد همین جوری میشه که کلی دوستی ها و رابطه ها به گند میره. بعد همین جوری میشه که آدم اونجا وسط اونهمه مهمونی و رفت و امد هم احساس میکنه تنهاست بس که باید بازی کنه، بس که باید قوانینِ بازی رو رعایت کنه.

هیچ نظری موجود نیست: