{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

مرثیه ای برای یک دوستی

این نوشته مخاطب خاص دارد، برای کسی که نمی داند من اینجا می نویسم!
*

یادته وقتایی که میومدم خونه ت و همه چیز درهم برهم بود، ظرفهای نشسته، کف خونه پر از آشغال، تخت خواب مرتب نشده، دستشویی کثیف و هزار تا چیز دیگه. یادته چقدر غر میزدم بهت. حالا هر وقت خونه خودم اینطوریه ناخودآگاه یادت می کنم و شکر خدا که تو نمی بینی که به روم بیاری.
یادته بعضی شبا زنگ می زدی می پرسیدی که مامانت خونه ست یا نه؟ می گفتی که دلت خانواده می خواد. یادته اونوقت خونمون که میومدی فقط با مامانم حرف می زدی و هرچی می گفتم بابا منم تحویل بگیر می گفتی دلت مامان می خواد امشب. حالا منم کلی شبا دارم که خانواده دلم می خواد اما کسی رو ندارم که بهش زنگ بزنم.
یادته دوازده شب اس ام اس میزدی بریم بیرون بستنی بخوریم، اونوقت که جوابتو نمی دادم می گفتی جواب بده وگرنه میام درِتونو میزنم مامانت از خواب بیدار میشه ها. یادته چقدر می خندیدیم. تو بستنی با خامه می گرفتی همیشه و من بی خامه. بعد من هی کپل صدات می کردم.
یادته وقتایی که تا حد مرگ شام می خوردیم بعدش سیگار می کشیدیم " اِسه مِنتول" چقدر مزه میداد. هنوزم من از همون میکشم و چقدر هر دفعه یادت می کنم. اصلا تو منو سیگاری کردی.
یادته دلت که می گرفت میومدی پیشم کلی حرف میزدیم و همه دنیا رو محکوم می کردیم و دلمون خنک میشد و دل تو وا میشد.
یادته همیشه ادای سلام دادن منو پشت تلفن در میاوردی.
یادته چقدر راحت بودیم تو حرف زدن. چقدرم حرص همو در میاوردیم گاهی وقت ها.
یادته وقتایی که شراب دلم می خواست میاوردی کلی همه با هم می خوردیم و کیف می کردیم.
یادته دعوامون میشد و دل من می شکست بعد به سبک خودت از دلم در میاوردی، با یه بستنی! بعد می گفتی درسته من کپلم اما دلم یه اینقده ست. بعد با دوتا انگشتت یه دل کوچولو نشونم می دادی.
یادته اون شبی که اومدی خونه ما تا با هم " زن ها و شوهر ها" ی وودی آلن روببینیم. یادته من برای اولین بار تو عمرم عرق سگی خوردم و گر گرفته بودم. شبش رو یادت میاد که موندی خونه ما. انگشتت هم بدجوری بریده بود. اونوقت یادته همینطوری بالش منو گذاشتی تو اون یکی تخت کنار خودت که یعنی بیا پیش من بخواب. یادته تا صبح چه با اون یکی دستت بغلم کردی. هیچ می دونی چقدر حس خوبی بود. یه دوست خوب که بغلت کرده. هیچ می دونی چقدر حس آغوش امن دادی بهم.
یادته موقع ویزا گرفتن که اونهمه دلهره داشتم و آیه یاس می خوندم بهت زنگ میزدم و عرض بیست دقیقه زِر زِرم به قهقه تبدیل میشد. هیچکس مثل تو بلد نیست مودِ منو اینقدر زود عوض کنه.
یادته گفتی من میدونم تو حتما ویزا میگیری. بعد سر یه شام تو رستوران "شار" شرط بستیم.
یادته اون موقعی رو که با دوست دخترت بهم زده بودی و عصبانی بودی. یه شبی که کلی دلت گرفته بود زنگ زدی اومدی خونه ما. یادته رو تخت وحید دوتایی دراز کشیده بودیم و بدِ دخترا رو می گفتیم. یادته چطور چشم دو تامون پر اشک میشد هی از زخمایی که داشتیم. بعد یادته یهو چه برگشتی منو بوسیدی و منم اصلا تعجب نکردم.
یادته قبل رفتنم مهمونی گرفتی برام و مجبورم کردی زود بیام خونت که بریم خرید و من غذا بپزم و همه کارها رو بکنم. بعد یادته عصر که شد قبل اینکه مهمونا بیان نشستیم رو مبل که خستگی بگیریم. بعد تو " Goodbye my love از “Demis Roussos رو گذاشتی و رفتی اون یکی اتاق. بعدش رو یادته.
یادته دو شب قبلِ رفتنم تو عروسی فرزانه سیاه مست کردی آبرومو بردی. بعدش که من داشتم برت می گردوندم خونه ماشین خراب شد نصف شبی چه پدری ازم دراومد تا برسیم خونه.
یادته اون شبی که سه صبح زنگ زدی بیا بریم حلیم و من گفتم حالا بیا اینجا تا ببینیم چی میشه. یادته چه تنامون با هم آشنا شد اون موقع.
یادته که چه سنگ صبورم بودی. که چه دوست بودیم و چه همه کامل می کردیم همو بدون اینکه حرفی از عشق باشه. یادته چقدر با هم رقصیدیم تو اینهمه سال. که چقدر من دوست داشتم مدل رقصیدنت رو، مدل رقصیدنمون رو.
یادته شرطمون رو که برده بودی باید بهت شام رو میدادم. رفتیم رستوران شار با هم تا گلو خوردیم. بعدش رو یادته تو خونه. که من وسط پیچیدن تنهامون چطور گریه م گرفت بسکه “Goodbye my love” رو می ذاشتی هر وقت با هم بودیم. یادته بعد اون روز تا روز آخر هر وقت منو می بوسیدی می گفتی بدون گریه ها.
یادته اون شب تو پارکینگِ خونه چطور تو رو نرده ها نشسته بودی و من نیم ساعت محکم بغلت کرده بودم تا یادم بمونه بغلت رو. می دونی که اون بهترین بغلِ عمرم بوده تا الان.
یادته شب رفتنم رو که تو هال وسط تو و پیروز دراز کشیده بودم تا موقع رفتن بشه. یادته چقدر دلم می خواست بچسبم بهت برای بار آخر اما همه خونه پر آدم بود و نمی تونستم.
یادته اون خداحافظی تو فرودگاه رو. هنوزم عکساشو که می بینم دلم می خواد بترکه. یادته چه همه به خداحافظی ما نگاه می کردن و گریه می کردن بسکه همه می دونستن که چقدر دوستیم.
یادته بعدش گفتی که موقع رفتن برادرت گریه نکردی اما برا من چرا. یادته گفتی بعد از من مامانم تو رو بغل کرده و گفته بوی منو میدیی.
یادت نیست اما. یادت بود اگه الان چراغ رابطه اینقدر تاریک نبود.
اما من هنوز دلم خیلی برات تنگ میشه. بس که دخترم. بس که ......

هیچ نظری موجود نیست: