دیدی بعضی وقتها آدم یهو چه از خودش می ترسه. یه لحظه هایی هست که حتی با صمیمی ترین آدمهای عمرت احساس غریبی می کنی. مشغول کارِتی، یهو تصویر طرف میاد جلو چشمت بی خودی، یهویی. تو ذهنت زل می زنی به عکسه و فکر می کنی چه غریبه ست، کیه این آدم تو زندگی من. چطوری من اینهمه چیز رو با این آدم شِر کردم. بعد یهو خیلی می ترسی از خودت، خیلی.
۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر