{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

بالش

مهم نیست که شبا تو نیستی. غلت که میزنم به جاش بالشمو بغل می کنم. تازه هر چی هم که سفت خودمو بهش بچسبونم غر نمیزنه که نفسم گرفت. فقط اگه میشد بوش هم مثل تو باشه خیلی خوب بود. همون بوی گودی کنار گردنتو می گم. آها، همونجا آره.

هیچ نظری موجود نیست: