{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

Closer

باید یه روزی که حالم بهتر باشه بشینم مفصل بنویسم از “closer” که چه زیر و رو می کنه من رو هر دفعه. که چه خودش پیدا می کنه وقت مناسب رو که بیاد جلو دستم که آهای وقتشه، منو ببین. که هر دفعه اینگار همون دفعه اوله که من دارم می بینمش. که هر دفعه زخم قدیمی سر باز کنه دوباره و روحم رو ناخن بکشه. که من باز دوباره هی با خودم بگم از قول آلیس که "چرا عشق کافی نیست"؟ که هی مجبور شم وسط فیلم رو پاز کنم و یه سیگار بکشم که مغزم تحمل کنه اینهمه رو. راه برم وسط اتاق که نفسم بالا بیاد، نترکه دلم.
بعد فکر کنم که چرا اونجا که شنید پسره خیانت کرده بازم ازش خواست بغلش کنه. یه بارم مفصل باید بنویسم درباره این”hold me” که هزار و یه جا میشه بگیش و هزار تا معنی داره.که چه پناه میبره از آدمی که زخمش زده به همون آدم. که چه همه ما تو خلوتمون دلمون تنگ شده برای کسی که دلمون رو داغون کرده. که لعنت به این پیچیدگی آدم ها بیاد.
بعد هی هر دفعه دلم بخواد که کاش منم مثل دکتره بودم که هم بلده ببخشه تا از دست نده، هم بلده با بقیه آدم ها چطور تا کنه. که کاش مثل آلیس بودم اونهمه رها و پر از عشق. و هر دفعه هم از آنا بدم بیاد با اینکه اون ته تهای دلم بهش حق میدم.
بعد دلم بسوزه برای خودم و یه عالمه آدم دیگه اونجا که آلیس میگه " دروغ گفتن بهترین لذتیه که یه دختر بدون درآوردن لباساش میتونه داشته باشه." بعد بگم با خودم که از این به بعد فلان و بیسار. بعد باز یادم بره تا دفعه بعد که فیلمه اومد دم دستم. اما خوب تا یه هفته همش بگم با خودم که اوووووووووووف چه فیلمی بود.

هیچ نظری موجود نیست: