{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

دنیای قشنگ بهتر

این روزها دارم " به خاطر یک فیلم بلند لعنتی" اولین رمان "مهرجویی" عزیز رو می خونم. اولش راستش خب خیلی هم نگرفت من رو. اما خوب مهرجویی عزیز نوشته و من می خونم که مبادا چیزی باشه و از دست بدم. کم کم که جلوتر میرم میبینم که عجب شبیه "عقاید یک دلقک" عزیز خودمه. یه جوری نسخه ایرونی شده، قابل لمس تر. بعد یه جاهایی میشه از همون کتاب ها که مجبور میشی وسط چند دقیقه کتاب رو ببندی تا فکراتو جمع و جور کنی یا بری سیگاری بکشی، قهوه ای، چایی چیزی بیاری بذاری دم دستت که لبی تر کنی. همش هی خیابون هایی رو که گفته تصور می کنم یا جاهایی رو که رفتن. دردی رو که میکشه و همه چیزها. بعد با خودم میگم اصلا چرا من همش از فیلم ها و کتابهایی خوشم میاد که اینگار دارم خودم رو بازخونی می کنم توشون. یه ورسیون دیگه از من، با کمی تفاوت اما در اصل همون. بعدبا خودم میگم خوب چند نفر دیگه از آدمها همین طورین؟ بعد یاد گودر میفتم که آیتم هایی که بیان حس می کنن چقدر بیشتر لایک میگیرن و شر میشن. بعد میبینم یه عده آدمیم دور هم با یه جنس درد، گیرم کمی اینور و اونور، نشستیم غصه هامون رو برا هم میشمریم و دلمون آروم میشه که تنها نیستیم تو این درد. که غیر از من هزار نفر دیگه هم دلتنگن و بغل لازم و دنبال دوست و آدم چیز فهم و هزار تا چیز دیگه. که لامپی هم یه گوشه دنیا تنها افتاده فرت و فرت می نویسه که یادش بره یه چیزایی و یادش بمونن یه چیزای دیگه. عاطی تنها شده و داره کلنجار میره با دلش. اون یکی یه درد دیگه داره و یه عالمه آدم دیگه با قصه هاشون.اینکه همه ما حتما داریم تو دو تا دنیا زندگی می کنیم. یکی همینی که توش هستیم، اون یکی هم دنیای ذهنی که توش همه چیز قشنگ و نرم و صورتی و خامه ایه. بعد هر وقت بیشتر اذیت میشیم بیشتر می خزیم تو اون دنیای مجازی. بعد همه این کتابها و فیلم ها هم به غنی تر شدن این دنیاهه کمک می کنن. دوستای بیشتری پیدا می کنیم برای خودمون، برو بیا راه می ندازیم، بگو بخند، شادی و غم. مثلا سرهرمس با زوج "شب های زغال اخته ای من" دوست میشه، من با آلیس "کلوسر" و اون یکی با کسای دیگه. بعد تازه میایم دوستای جدیدمون رو بهم معرفی می کنیم و بقیه رو هم باهاشون آشنا می کنیم. بعد یه جوری میشه که کم کم به این دوستای مجازی آدرس می دیم تو حرفامون و همین طور پیش میره تا چراغ رابطه های راستکی کلن خاموش میشه. تنها تر میشیم، رویا باف تر، خیال باز تر، دلتنگ تر.

هیچ نظری موجود نیست: