{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

تنهایی-2

یه جا خوندم تنهایی آدم رو احمق می کنه. از اون روز تا حالا یه بند دارم به این جمله فکر می کنم. یه زمونایی تنهایی خوبه. خلوت که می کنی با خودت می تونی فکرات رو مرتب کنی، ببینی کجای کاری و چیا باید بکنی تا بهتر بشه اوضاعت. تو تنهایی بهتر میشه فکر کرد، تحلیل کرد و نتیجه گرفت. از همه مهمتر خودت رو می تونی بهتر نقد کنی. از حد که بگذره اما تنهایی احمق میشی واقعا. آدمیزاده دیگه دلش می خواد با آدمیزادهای دیگه بده بستون داشته باشه. بی کس و تنها که باشی اما به کم راضی میشی، به اینکه فقط کسی باشه دو کلمه حرف بزنی مهم هم نیست که حرف حساب باشه یا نه. استاندارد هات یادت میره، ریویژن میزنی بهشون و آسونشون می کنی. همین که از سکوت خونه نجات پیدا کنی، از آواز خوندن تنهایی، رقص تکی، چهارصد صفحه کتاب تو یه روز یا هفت تا فیلم تو یه روز کفایت می کنه برات. انتخاب که نداشته باشی مجبوری به چیزی که دمِ دسته راضی بشی، به اینکه مهم هم نیست اگه چیزی ازشون یاد نمی گیری. دلت رو خوش می کنی که داری سوشالایز می کنی خیر سرت. بعد کم کم احمق میشی. راست میگه حماقت رو دارم میبینم تو صورت دخترک تو آینه.

هیچ نظری موجود نیست: