{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

dreamer

دلم می خواد یه روز صبح چشامو که باز می کنم ببینم تو "لیک تاهو" همون دریاچه فیلم " شهر فرشتگان"هستم. هوا یه کم ابری باشه با بوی خاک نمدار. پاشم دوش بگیرم و واسه صبحانه برم کافه "جرمی" فیلمِ "شب های زغال اخته ای من" و کیک سیب و قهوه بخورم. همچین آروم و سر صبر و زیر چشمی نگاه کنم به "جرمی و الیزابت" که دارن راجع به کلیدها حرف میزنن. بعد برم قدم بزنم تو خیابونهای وین و برم همون جاهایی که "سلینِ" فیلم "پیش از طلوع"رفت. سوار اون چرخ و فلک هم بشم و از اون بالا رد دانوب رو دنبال کنم. دست هم اگه داد برم سری بزنم به گالریِ " آنا "یِ " کلوسِر " و دلِ سیر زل بزنم به عکس " آلیس" که اونجا بود. برای نهار برم رستورانی که "جانی" توش آشپزی می کرد و از " فرانکی" بخوام برام کنار غذام از اون رزهای سیب زمینی هم بیاره. اگر هم که "فرانک" فیلم" بوی خوشِ زن" بود باهاش یه دور تانگو برقصم. بعد از اونجا پاشم برم سر تمرین " ورونیک" گوش بدم ببینم چی رو داره تمرین می کنه قبل از اینکه بمیره سر اجرا. از اونجا پاشم برم کتابفروشیِ "شب های روشن" و یکی دو تا برای شبم کتاب بردارم. بعد راه بیفتم دنبال استاد و رویا و باهاشون برم عصرجدید "لیلا" ببینم. بعدش واسه شبم برم از همون رستورانی که "سو-لی-ژن" فیلم "در حال و هوای عشق" نودل می گرفت یه کم غذا بگیرم بردارم ببرم خونم که همون خونه "وزیریِ" فیلم هامون باشه و گوشه بالکن غذام رو بخورم. بشینم همون جا و بعد پاشم برم تو اتاقم که شبیه اتاق کار "خوان آنتونیو" یِ " ویکی،کریستانا، بارسلونا" ست دراز بکشم رو کاناپه و کتابم رو بخونم و هی با "ترزا"یِ "بار هستی" همذات پنداری کنم. خوابم که گرفت پاشم برم تو تختم و ببینم "علی عابدینی" نشسته گوشه اتاق و داره تار میزنه. گوش بدم تا خوابم ببره. آره یه همچین روزی دلم می خواد.

هیچ نظری موجود نیست: