{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

حرف

عین همون صحنه فیلم "کلوسر" شده، پناه ببری به همونی که آزارت داده. چیزی از غمم کم نشده اما سبک ترم. دلتنگیم هم کمتر شده بخوام رو راست باشم با خودم. چیزی هم عوض نشده و نمیشه، اما وقتی همه حرفهایی رو که هزار بار تو خلوتت با هزار تا حالت و لحن مختلف بهش گفتی و عکس العملش رو مجسم کردی به خودش بگی اینگاری یه چیزی از رو دوشت برداشتن. همه رو گفتی و تموم شده، هوارت رو زدی، گریه هات رو کردی و همه شون رو گفتی و گوش داده، عکس العملش رو هم دیدی. حالا وقتشه بشینی با خودت حرف بزنی تو خلوت شبانه. چیزه بیشتری برای گفتن به اون نمونده. خودتی و دردت و زمان که کمرنگش کنه. جاش اما میمونه، مثل همه زخم ها که خاصیت زخم اینه.

۱ نظر:

حديث گفت...

براي خودمم عجيبه اين همه هم حسي من با تو!