{#navbar-iframe {height:0px;visibility:hidden;display:none

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

او توضیح داد که قانون بی انتهاست

گاهی وقتها آدم یه چیزایی رو می خواد بگه، اما نمی تونه. لغت مناسی پیدا نمی کنه و یا شاید بلد نیست. ولی می دونی که یه چیری یه چایی ته تهت داره قل قل می کنه که بیاد بیرون.بعد بهو اتفاقی جایی تو مجلسی بحثی پیش میاد یا فیلمی، کتابی، جمله ای چیزی می بینی و یهو می بینی که بعله حق مطلب رو گفته.
این نوشته یکی از اونا بود واسه من. راحت شدم اینگار وقتی خوندمش.

هیچ نظری موجود نیست: