سخت تنها مانده ام اندیشناک روزهای نو
که نمی دانم در آن آیینه ی خاموش بی تصویر
مینشیند چهره ی افسانه های خوب
یا غبار خوابهای بد
من نه آن مَردم که گویم هر چه پیش آمد، خوش آمد
نه مدد از همتی معجزنشان دارم که اندازم
پنجه اندر پنجه ی تقدیر
سخت تنها مانده ام، تنهای بی تدبیر...
محمد زُهَری
محمد زُهَری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر